زندگینامه و گزیده اشعار پوِت[1]
شعر یا تکههای روح الیوت
نگاهی کوتاه به شعر تی.اس.الیوت
الیوت را بزرگترین شاعر سده بیستم خواندهاند و همین مساله آدمی را برمیانگیزد تا الیوت را بهتر بشناسد.
«آنان که دندان سگ را تیز میکنند
مرگ را میسرایند
آنان که شکوه مرغ مگسخوار را میدرخشند
مرگ را میسرایند
آنان که به جذبه جانوران گرفتارند
مرگ را میسرایند»
در شعرهایی که بعد از سرزمین هرز سروده شدهاند شاعر میکوشد خود را از عشق به مخلوقات این جهان، مخصوصا عشق به آدمیان برهاند و به درون لحظههایی بیرون از زمان نفوذ کند. لحظههایی که نقطه تقاطع زمان گذرا و زمان ابدی است. ارزشهای معمولی زیستن و بعد حیوانی طبیعت انسان بهگونهای مطلق انکار میشود اما این خطر همیشه وجود دارد که تی.اس.الیوت حتا زمانی که شعرهایش بسیار زیبا است به کلیگوییهای سادهگرایانه سقوط کند که ممکن است بسیاری از مردم به دروغ آن را تجربه انسانی فرض کنند.
«شاید که گناه به کشش و کوشش برخیزد
با تولد سیاه و غریزی خود، تا به هوشیاری رسد،
و بدینسان به هرزهدرانی رسد،
شاید که تو هوشیاری تبار نامراد خویش باشی،
مرغی که بهگذرا از شعلههای برزخ فرستادهاند.»[2]
این قطعه با آن قدرت بیانی که ریشه در زبان دقیق و حسابشده آن دارد با وزنی که از تصاویر شفاف آن تفکیکناپذیر است و به قدرت القای آن میافزاید، به راستی که شعری است در آسمان هفتم.
اما در این میان پرسشی مطرح میشود که شاعر چه میزان از تجربههایش را میتواند به یاری تخیل خود در قالب شعری با این کیفیت بریزد. در آثار اولیه شاعر زندگی دوزخ است و پس از آثار میانه زندگی به آسانی نفی میشود. هر جا که صحبت از زندگی واقعی مثل ازدواج و کار پیش میآید، همه چیز تا سطحی خفه و کسالتبار خاکستری نزول میکند.
بیش از این نمیتوان به این مضمونها پرداخت و گفت که آثار الیوت رو به سوی همنهادی دارد. که جمع جهانهای متخاصمی است که با هم آشتی کردهاند؛ و ناگفته نماند که این آشتی به منزله آن نیست که خوبی یا بدی سازش میکنند، بلکه بدین مفهوم است که جان و جسم، واقعیت زمان و واقعیت بیزمانی به صورت دو نیرو با شدت مساوی دو نیروی همآهنگ انگاشته شدهاند. اما این نهاد هرگز کامل کامل نیست. الیوت در دو اثر بزرگ خود بیش از هر جای دیگری به پیوند میان بهشت و دوزخ نزدیک میشود: سرزمین هرز و چهار کوارتت.
الیوت به یک بحران حقیقی در تمدن جهان میپردازد، روند عینیسازی شعر که الیوت مجدانه در پی آن است بیش از هر زمان دیگری تحقق مییابد: مرحله سرخوردگی و نومیدی در پسزمینهای از انقلاب و فروپاشی بعد از جنگ جهانی اول و حملههای هوایی و نبرد بریتانیا در جنگ دوم.
نکته دیگر آن که وقتی الیوت در شعر از درون خود بیرون میآید و رو به سوی جامعه دارد، اینجاست که شعر تکهتکه شدن روح خود وی را منعکس میکند و بدینسان الیوت ناگزیر بدینجا (نقطه عزیمت) رسید که فرد در ادوار فروریزی تمدن بالاخص مسؤول شخص خویش میشود و نباید فراموش کند که فرد تنها در همین دوره انحطاط و فروپاشی، در همین شهرهای ویران و تکهتکه زندگی نمیکند، بلکه در ابدیت و شهر خدا نیز سکونت دارد. شاید بتوان گفت، هسته مرکزی آثار الیوت کاوش و بررسی این حقیقت است که در عصر ما امکان وجود همنهادی میان شهر نوین و جهان صنعتی کاملا به زمان میرنده پیوند خورده است و درگیر قماری است که هر لحظه ممکن است به نابودی آن بیانجامد و شهر ابدی که در پی تمدن فراسوی زمان میرا چشم دوخته است، نیست. بنابر این برای ما هنر راستین به ناگزیر تکهتکه و پراکنده است. به تعبیر دیگر از نظر الیوت در جهان امروز هماهنگی وجود ندارد. یعنی امید به رستگاری نیست و از سوی دیگر لارنس معتقد است که با برقراری رابطه جنسی میان زن و مرد میتوان جهان امروز را از انهدام نجات داد.
- ۰ نظر
- ۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۵۰