نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

مهریه مساوی طلاقه

میدونی چرا تو ایران کسی که درخواست مهریه میکنه، طلاقش میدن؟!

چون تقریبا نزدیک به همه ی جماعتی که ازدواج میکنن، روز اول دختر و خانواده اش فریبش میدن و میگن کی داده کی گرفته! اصلا مهریه گرفتن یعنی چی؟ ما جلو فامیلمون که انقدر انداختن برامون افت داره مهر کم بگیریم. لذا تو هم انقدر مهر کن مطمئن باش ما نمی گیریم.

بنابراین زمانی که بنا به هر دلیلی دختر اقدام به مطالبه ی مهریه میکنه پسر بلافاصله اعلام میکنه که طلاقت میدم.

یعنی برو شکایت کن مهرت رو بذار اجرا تا مثل یه گدا خرد خرد پرداخت کنم و تو رو هم از زندگیم پرت کنم بیرون.

چون روز اول بنا بر شوآف بوده. اقایونی که روز اول ازدواج با همچین حربه ای مواجه میشن باید بلافاصله ازدواج رو بهم بزنن و اگر بنا به هر دلیلی اعم از هولی و جنون شهوت نمیتونن بیخیال ازدواج با اون فرد بشن باید بگن مشکلی با شوآف مهریه بالا ندارن و جلوی همه ثبت بشه در قباله اما قبلش با امضای چند شاهد یک سند حتی غیر رسمی(منظور در دفاتر حقوقیه) اماده کنن و در اون بنویسن که عروس مهریه اش تا فلان عدد تقلیل داده و اون فقط یک شو برای چشم و هم چشمی بوده. حتی بنظرم نباید اجازه بده بنویسن بخشیده! باید نوشته بشه که این فقط یک شو خاله زنکی بوده و اصل مهریه فلان مبلغ و فلان معیاره.

در ضمن این پست رو به خاطر خوندن اخبار مختلف در این خصوص گذاشتم.

  • مجتبی قره باغی
سلام بر چهل

سلام

دوست داشتم بدونم بحران 40 سالگی که میگن چیه
حقیقتا هنوز نمیدونم فردا قراره 40 ساله بشم یا 39 ساله
فکر میکنم باید 39 رو فوت کنم و در حقیقت 39 سالگیم تموم میشه و جاده ی 40 رو شروع میکنم تا بهش برسم

حالا بگذریم

چهل سالگی بحرانیه که همه ازش میگن

بحران 40 سالگی!حس 40 سالگی!

نمیدونم! اما الان دارم میفهمم بحران 40 سالگی حسیه که همیشه از دیگران ازش شنیدی و حالا که داری بهش میرسی می فهمی قله ایه که شاید دوست نداشته باشی از اونجا به پایین و گذشته ات نگاه کنی. شاید قله نیست و یه بخشی از کوهه که تو فکر میکنی قله است و وقتی کمی جلوتر بری باید تازه سینه کش کوه رو رد کنی

اللهم سلم و تمم

تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چهل سال ساقه ای بودی و در چهل شبیه به تنه ی درختی شدی که باید از الان به بعد چه کج چه راست، محکم ادامه بده و اگر لازمه تو مسیر صافتر کنه خودش رو، تلاشش رو بکنه که بعدها که کهنه تر شد حسرت نخوره که چرا اون موقع که می شد، کمرش رو صاف نکرد.

البته همیشه یه باغبون لازمه که کمکت کنه. همونی که همیشه حواسش بهت بوده و از زمان نهال بودنت برات چوب گذاشته تو باغچه که بهش تکیه کنی.

خدا رو میگم البته که پدر و مادر و همسر و دوست هم کمک های همونن.

حسبی الله. فردا میرم که شروع کنم مسیر خاصی رو که همه تعریفش رو میکنن ان شالله اگر تا فردا باشم.
پیشاپیش تولدم مبارک
نمی دونم اما شاید مثل سالهای قبل که جز همسرم و پسرم، مادرم و خواهرم کسی بهم تبریک نگفت باز هم کسی بهم تبریک نگه؟! برای همین باز خودم تولدم رو به خودم تبریک میگم. مجتبای عزیزم تولدت مبارک. خسته نباشی خدا قوت برای اینهمه زنده موندن وسط این همه بلا تو این کشور بی صاحاب که فقط اسمش وطنه.

  • مجتبی قره باغی
چه خوب است نمی دانم

روزگار سختیست
هم اعتقاد داری هم نه
هم ایمان داری هم نه
گاهی یاد روایت قال المعصوم میفتم که میگوید نگه داشتن ایمان و حفظ دین در آخر الزمان مانند نگه داشتن زغال گداخته است در دست!

اما آخر مگر آخرالزمان است کنون؟
آخرالزمان را با نشانه هایی از قبل برای ما ترسیم کرده اند که اینگونه سالیان است که غرب در حفره ی آخرالزمان فرو رفته و شیعه هنوز در ملک خویش یکی یکی نشانه هایی را در حیات و حیاط خود مشاهده می کند.

باید چه کرد؟

این همه داغ، این همه ظلم... اما حکومت اسلامی است!

من که خود گنهگارم در نهان خانه ی خود پس چرا مدام یاد حسین ع می افتم؟!

مگر گنهکار هم میتواند محق باشد؟

یاد یکی از یاران مختار افتادم که هنگام دیدار با مختار دهانش را پر از سیر کرد تا بوی شراب ندهد البته که در سریالش اینطور بود اما من نه در این حد ولی در حدود خودم کم نگذاشته ام در معصیت...

هان!

گاهی به راست و گاهی به چپ میروم اما مسیر، مسیر روبه روست.

چه ؟

یعنی ممکن نیست مسیر پشت سر باشد و آدرس را غلط داده باشند؟

اه! نمیدانم...

چه خوب است نمی دانم و اینکه می دانم که نمیدانم و دوست دارم که بدانم!

  • ۰ نظر
  • ۱۰ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۵۳
  • مجتبی قره باغی
صنوبر

ای خوش آن دل ناز دل‌بر می کشد

ناز شیدا نه، صنوبر می کشد

قرن ماضی‌ شد تلف با دیگران

منت حالا دل ز نوبر می کشد

هاتف ری

  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۳
  • مجتبی قره باغی
شب عید باید اما امروز

شب عید باید یه خونه تکونی می کردم تو وبلاگ
اما هیچ وقت دیر نیست.

همیشه انجام دادن کاری در همون تایم زودتر از انجامش

در لحظاتی بعد از اونه که این یعنی دیر نیست و انجام بده.

دست به کار شدم و هر چی بود و نبود از تو گذاشتم کنار از

جلوی چشم.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۱
  • مجتبی قره باغی
قرن‌ها انتظار، مبارک

سلام بر صاحب عصر

سلام بر حجت خلقت

ایام تحویل سال چه خوش یمن که با میلاد مبارکت

همزمان شد. اقا جان سال نو بر ما مبارک و یک سال به

تعجیل فرج شما نزدیکتر شدن نیز باز بر ما مبارک.

فردا ۰۱.۰۱.۰۱ تاریخ زیبایی است که در هر قرن یکبار پیش میاید

و چه زیبا، سه بار بر وحدانیت خدا تاکید می‌کند اگر سنبولیک

به این تاریخ نگاه کنیم.

عیدت مبارک

  • ۰ نظر
  • ۲۹ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۰
  • مجتبی قره باغی
نوشتن گاه 10 ساله شد

درست در همین تاریخ و ساعت و دقیقه، 10 سال پیش اولین پست خودم رو در این وبلاگ ثبت کردم.

اوایل سال 1400 هم این پست روبه صورت خودکار تنظیم کردم تا در این ساعت بارگذاری بشه.
نمیدونم با وجود کرونا هنوز زنده ام یا مرده!! نمیدونم عمرم به دنیا هست یا نه
اما هر چه هست تقدیر است و خواست خدا، اگر بعد از این پست، باز هم نوشتم یعنی هنوز هستم.

برم حرف اصلیم رو بنویسم؛

نوشتن گاه البته سه چهار سالیه که اسمش شده نوشتن گاه
از وقتی که فهمیدم نوشتن گاه مثل نشیمن گاه عضوی از بدنه
البته از سال 79 80 وبلاگ نویس بودم
اما مدام از این وبلاگ به اون وبلاگ میپریدم
تا اینکه اینجا مستقر شدم
بلاگ
ساده و مختصر، بی هیچ پسوند و پیشوندی اعم از پرشین و میهن و ...
تولد ده سالگی نوشتن گاه رو در بلاگ به خودم و دنبال کننده های وبلاگ و نوشته هام تبریک میگم.



 
bayan tools 10 سالگی نوشتن‌گاه
دانلود موزیک
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات