نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۵۹۰ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

Naser Nadimi

می نشینم؛

سوال دارد عشق:

رد شوی، احتمال دارد عشق؟!

نیت خیر عاشقی دارم

بسکه قحط الرجال دارد عشق...

ناصر ندیمی

از یک کار بلند...

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۳
  • مجتبی قره باغی

Banooye Esfand


حیا

«حیا» همیشه رایحۀ سیب دارد. «حیا» یادگار لحظه به لحظۀ زندگی بانوی بهشت است. بریده باد دستان آنان که می خواهند این گوهر فطرت بشر را در گورستان عادات سخیف و مدرن مدفون سازند!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۱
  • مجتبی قره باغی


آرمیتا همیشه پری ...



  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۸
  • مجتبی قره باغی

Azadeh Aleayoub

زن


زن از فرط زن بودن

مدافع خود می شود

مرد می شود

سنگ می شود

سخت می شود

سرد می شود

 

زن از فرط زن بودن

واله می شود

چشم بسته

در چنگال عشق

اسیر می شود

 

زن از بس زن است

مادر می شود

تار و پودش

توی فرش زندگی

نقشی از ایثار

از خود گذشتگی

تا واپسین نفس می شود

 

پیشاپیش روزت مبارک

 آزاده آل ایوب

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۲
  • مجتبی قره باغی
Kamran Najafzadeh

واقعا ما شیمیایی شدیم؟!

اینجا در حومه دمشق انگار خواب می بینم. شورشی ها خانه به خانه تونل زده اند. دوچرخه های بچه ها رها شده. ارتشی ها مدت هاست می خواهند اینجا را پاکسازی کنند، اما در جنگ چریکی یک تک تیرانداز می تواند غوغا کند.

برای رفتن به حرم حضرت سکینه از مگسک آنها می گذریم. از تونلی که به سرداب می رسد و خیلی خیلی تنگ و تاریک است. سر تصویربردارم می خورد به سقف تونل. ناله ای می کند و بعدا می بینیم شکسته. تا از تونل بیرون می آییم صدای ویز ویز گلوله ها یک کاری می کند سر شکسته اش یادش برود.

با مصیبت می رسیم به سرداب حرم حضرت سکینه. حس غریبی دارد این غربت.

اجازه نمی دهند به حرم برویم. ارتشی ها می گویند همین جا. بالاتر نمی شود رفت. صدای گلوله ها در محیط بسته سرداب می پیچد و هر بار می خواهم پلاتو بدهم، روی ویبره می روم. چند بار پلاتو را تکرار می کنم... مرتضی در سیاهی سرداب مثل آدم های مسخ جلو می رود و گم می شود.

یکهو دود عجیبی سرداب را پر می کند. انگار شورشی ها که فقط چند متر با ما فاصله دارند یک غلطی کرده باشند. مرتضی دوربین به دست می آید و سرفه می کند. راهنمای ما می گوید سریع برگردیم. نمی فهمیم با چه سرعتی از تونل ها گذشتیم. مرتضی می گوید شیمیایی شده ایم... هی می گویم توهم زدی و هی با هم تا صبح می نشینیم پای گوگل. هی سرچ می کنیم عوارض اولیه شیمیایی شدن چه شکلی است. در تمام عمرم هیچ چیزی را مثل این با دقت سرچ نکرده بودم، ما واقعا شیمیایی شدیم؟

*************

روزنامه جام جم-امروز شنبه

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۹
  • مجتبی قره باغی

Ali Naseri

سیر تحولی نام های دخترانه در طول 4 دهه

 

اسمه خانوما از دهه 50به قبل:

زینب / اقدس/ ملوک/ بطول/ کوکب/ سکینه/ فوزیه

اسمه دخترا در دهه 60:

زهرا/ فاطمه/ حدیث / فریبا

اسمه دخترا در دهه 70:

هانیه / فهیمه / ارزو/ مریم/ سارا

اسمه دخترا در دهه 80:

یاسی/ پارمیدا / ایسودا/ ژینوس/ سینوس/ کسینوس/ بهنوش / شادنوش / پارسی کلا / زمزم:)))

 

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۵
  • مجتبی قره باغی

هنر ابتدایی

     مقصود ما از هنر ابتدایی جلوه های آفرینش هنری توسط انسانهایی است که هنوز نتوانسته اند پای در جاده تمدن بگذارند و از این رو فرهنگ آنها ساده و ابتدایی است . هنر ابتدایی از یک طرف شامل هنر غارنشینان زمانهای بسیار دور می شود و از سوی دیگرهنر انسانهایی را در برمی گیرد که در زمانهای اخیر و حتی امروز در نقاط دور افتاده کره زمین زندگی بدوی خود را می گذرانند . در حدود 50 هزار سال قبل یعنی دوران دیرینه سنگی انسان در غارها زندگی می کرد . او نقاشیهایی از خود باقی گذارده که از هر لحاظ موجب شگفتی بشر امروزی است .

     هنر غارنشینان را می توان اولین بخش از تاریخ تفکر ، تخیل و خلاقیت بشری بشمار آورد . چرا که به واسطه قابلیت ساختن تصویر و نماد ( سمبل ) بود که بشر توانست بر محیط خود مسلط شود .
در غارهای جنوب فرانسه و شمال اسپانیا تولد این توانایی بشری را مشاهده می کنیم . انسان غارنشین بوسیله تصاویر ی که به دیواره این غارها کشید ، می توانست تجربیات زندگی پر کنکاش خویش را ثابت و پا برجا نگه داشته و جریانات بهم پیوسته زندگی را بصورت شکلهای ساکن و مجزا از هم نشان دهد .

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۴۰
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات