پول کثیف
در این داستان سعی کردم به اتفاقات و گفتگوهای واقعی وفادار بمونم. داستان حاوی الفاظ رکیک ولی سانسور شده می باشد.
پول کثیف (بخش اول)
حمید: نرخ امروز رو در آوردی؟
یاسر: آره
حمید: بازارم زنگ بزن نرخ رو در بیار. چرا گذاشتی رو پی ام سی این عنو؟
بزن بلومبرگ رِیت رو در بیار. هنوزم اینارو من باید بهت بگم؟
یاسر: چشم، داشتم جارو میزدم، کسی نبود گفتم چارتا آهنگ گوش بدم
حمید: عمو فرهاد نیومده هنوز؟
یاسر: چرا. زنگ زد گفت تو راهه. ماشینش خراب شده بود. حسین سر راه رفته دنبالش با موتور بیان
حمید: جاروتو زدی بپر سریع برو از علیزاده چکش رو بگیر سریع برو بانکش، یه رمزدار بگیر ببر بخوابون به حساب من
یاسر: تمومه کارم. چکش چقدره؟
حمید: صبر کن دقیقش رو بگم بهت - تلفن زنگ میخورد و حمید گوشی را جواب می دهد-
بله؟ سلام؟ چطوری مادرق...؟ خوبی تو؟ دیشب ننت شو... رو جا گذاشت بیا براش ببر -قاه قاه خنده هر دو نفر در هنگام مکالمه بند است-
حسن... الو حسن... کو... کف دستم -حمید قاه قاه میخندند- حسن یه دقیقه گوشی رو بکن تو چیزت...
یاسر! اون ماشین حسابو بده من
یاسر: بیا - ماشین حساب را به حمید میدهد-
حمید: صد و هفتاد هزارتا ضربدر ... حسن گوشی رو بکش بیرون کارت دارم... داداش امروز حواله چند؟ دلار آره... دمت گرم
صد و هفتاد هزارتا ضربِ بیست و شیش هزار و پونصدو چهلو دو تومن و شیشِزار که میکنه؛ چهار میلیاردو پونصد و دوازده هزار و دیویست و چهل و دو هزار تومن
بیا بگیر اینو رو کاغد نوشتم برات. خنگ بازی در نیاری! دمت گرم تندی برو بیا
یاسر: چشم. به حسابی ملی بریزم دیگه؟
حمید آره، اول برو ملی ببین اگر مهدی بود بگیر! میخواست بره مرخصی! اگر نبود برای صادرات بگیر
یاسر: چشم - یاسر نزدیک درب دفتر می شود، قبل از اینکه در را باز کند رو به حمید می کند-
حمید آقا بی زحمت این حقوق مارو امروز تصفیه کن پول لازمم
حمید: تو هنوز اینجایی که بدو بدووووو
یاسر از دفتر خارج می شود. پله ها را دو تا یکی می کند. سه طبقه را در کسری از ثانیه پایین رفته و از درب ساختمان حارج می شود.
حمید هنوز در حال مکالمه تلفنی است.
* ببین حسن یه زحمت بکش. اون پِیمنتِ آلمان رو، همون که سوئیفت کدش رو اشتباه زده بودی... آره همون یه زحمت بکش یه قتوشاپ کن، تاریخش رو بزن برای امروز... -قاه قاه می خندد- نه بابا نه هنوز نزدم براش... جونم؟ برو داداش برو به کارت برس، باشه تماس میگیرم
درب آپارتمان(دفتر) باز می شود و عمو فرهاد به همراه حسین(موتوری دفتر که فامیل عمو فرهاد است) وارد دفتر می شوند.
عموفرهاد: سلام حمید
حمید: سلام، چی شده عمو؟ ماشین چش بود؟ تازه بردی برای سرویس که؟!!
حسین: س س سلام ح َ حَ مید آقا. خو خوبی شما ؟ چاچّایی بِّ ریزم برات؟ آ آقافَّ فرهاد چاچّایی می می میخوری؟
عموفرهاد: بریز حسین جان... مال من رو فقط یکم کمتر بریز ولی پررنگ... اون سیگار و جاسیگاری وکبریت رو هم بیار بذار رو میز؛ دمت گرم
حسین: چ چ چشم آقا ف ف فـ ــرهاد
حمید: عمو فرهاد حواله دشتی رو چکار کنم؟ یه پِیمنت فتوشاپ کنم بزنیم بدیم بهش فعلا؟
عموفرهاد: آره دیگه چاره ای نیست. امروز چنده؟
حمید: بیست و شیش هزار و پونصدو چهلو دو تومن. راستی علیزاده هم صدو هفتاد تا خواسته، یاسرو فرستادم پولش رو بگیره
عموفرهاد: خوبه، فقط اینو بزن امروز حتما، مثل دشتی نشه به گ... بریم.
(پایان بخش اول)